روستای بن زرد علیا
آدمک
.آدمک خسته شدي از چه پريشان حالي؟
پاسي از شب که گذشته است چرا بيداري ؟
آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته اي ؟
دلت از غصه سياه است چرا سوخته اي ؟
تو که تصوير گر قصه ي فردا بودي؟
تو که آبي تر از آن آبي دريا بودي؟
آدمک رنگ خودت را به کجا باخته اي ؟
کاخ اميد خودت را تو کجا ساخته اي ؟
آخرين بار که بر مزرعه من باريدم.! روي دستان تو من شاپرکي را ديدم.! تو چرا خشک شدي، او چرا تنها رفت ؟
من که يک سال نبودم چه کسي از ما رفت ؟
اين سکوتت که مرا کشت صدايي تر کن.! اين منم آبي باران تو مرا باور کن؛
باور از خويش ندارم که چنين مي بارم؛
بگذر از اين تن فرسوده کز آن بيزارم؛
نه دگر بارش تو قلب مرا سودي هست؟
نه براي تب من فرصت بهبودي هست؟
آنکه پروانه شدن را ز من آموخته بود؟
دلش انگار به حال دل من سوخته بود؟
شاپرک رفت،دلي مرد،عزا بر پا شد؛
رفت و انگار دلم مثل خدا تنها شد؛
آري اين بود تمام من و اين بيداري!
جان باران چه شده از چه پريشان حالي ؟
برو که آدمکي منتظر باران است؛
او که با شاپرک قصه ي ما خندان است؛
من و اين مزرعه هم باز خدايي داريم .... .
ﺟﻨﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ... ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺣﺮﻑ
ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ِ ﺑﯽ ﺣﺎﻟﻢ ﭘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ
...
ﺑﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺎﻟﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺧﺘﻢ ﻧﺸﻮﺩ
ﺑﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ِ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ِ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ .......
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ....
ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺸﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺍﺻﻼ ﻋﻮﺿﯽ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻧﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ
ﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ....
ﻣﮕﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﺫﻫﺎﻥ ِ
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ
ﺟﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﺎﻟﯿﺨﻮﻟﯿﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﻧﺪ ....
ﺍﺯ ﺩﺭﺍﮐﻮﻻﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﮑﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺧﻄﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻫﯿﺘﻠﺮ ...
ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﯾﯽ
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮊﺍﻥ ﻭﺍﻟﮋﺍﻥ ﮔﻔﺖ
ﯾﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﺎﺭﺩﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﻨﻔﯽ ِ ﻋﺬﺍﺏ ﻫﺎﯼ
ﮐﻮﺯﺕ ﺑﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻟﯿﺨﻮﻟﯿﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﮔﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ
ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻤﺎ ﮐﺎﻥ ﺑﻪ 8 ﺻﺒﺢ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ . ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﯾﮏ
ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺳﺮ ﺍﺻﻞ ﻣﻄﻠﺐ ....
ﺁﺭﯼ ﻫﻤﯿﻨﺴﺖ ....
ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ِﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪﻥ ﻧﻤیخورد
غار دو فیری بن زرد
غار(اشکفت) دوفیری بن زرد یکی از آثار تاریخی است که در ضلع شرقی روستای بن زرد علیا از توابع بخش پاتاوه شهرستان دنا، استان کهگیلویه و بویراحمد واقع شده است.
غار دوفیری بن زرد در غرب کوه سمسال، از سلسله کوههای زاگرس واقع شده است. کوه سمسال که غار دوفیری در آن قرار دارد، کوهی آهکی است که بر اثر بارش باران و عوامل طبیعی حفره هایی در آن به وجود آمده است و غار دوفیری نیز از جمله این حفره هاست.
برای شناخت بهتر غار دوفیری، این غار را از دو منظر مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. چرا که این غار حداقل در دو دوره شکل گرفته، یکی عوامل طبیعی که در به وجود آمدن غار موثر بوده و دیگری عوامل انسانی که در تشکیل و ساخت بنای درون غار نقش داشته اند.
کارشناسان میراث فرهنگی قدمت غار دوفیری را مربوط به بیش از یک میلیون سال پیش تخمین زده اند و قدمت بنای درون این غار را دوره صفوی اعلام می کنند.
غار دوفیری بن زرد دارای ۲۰ متر طول و در بلندترین نقطه غار و پیشانی آن حدود ۸ متر ارتفاع است. جنس این غار از آهک است و در طول زمان نیز به دلیل عوامل طبیعی مانند باران، سرما و گرما، قسمت هایی از سقف این غار ریزش کرده و دهانه این غار گشادتر شده است و ریزش و بزرگ شدن غار در طول تاریخ ادامه داشته است.
در درون این غار یک اثر تاریخی با دو اتاق شبیه به دالان و چسبیده به هم وجود دارد که به دلیل اینکه دورنمای این دو اتاق مانند بینی است و در لهجه لری و محاوره ای ساکنین این بخش و در گویش محلی به بینی “فیر” گفته می شود، نام این اثر تاریخی به دوفیری مشهور شده است.
بنای تاریخی دوفیری بن زرد شامل دو اتاق چسبیده به هم از جنس سنگ و گچ است. سنگ های به کار رفته در این اثر تاریخی شامل قلوه سنگ و سنگ مالون و سنگ آهک از جنس کوه سمسال که این اثر در آن قرار دارد بوده و معماری آن به صورت هرمی که در مناطقی از شهر قدیمی دهدشت و کوشک میمند سادات محمودی در دوران صفویه رایج بوده می باشد.
هر یک از اتاق های دوفیری بن زرد دارای ۵/۳ متر طول و ۳ متر عرض و ارتفاع در بلندترین نقطه قوس سقف، ۵/۲ متر است.
به دلیل مسطح نبودن سطح درون غار، ابتدا سازندگان این اثر اقدام به ساخت پی به ارتفاع یک متر و تراز نمودن با کف غار کرده و سپس دو اتاق را با دیوار مشترک در غار ساخته اند.
در دیواره مشترک اتاق های غار دوفیری سه سوراخ به ابعاد ۱۵ در ۱۵ سانتی متر قرار دارد و از طریق این سوراخ ها دو اتاق با هم در ارتباط بوده اند.
ساخت غار دوفیری در دوران صفوی با ظرافت و دقت خاصی نسبت به استحکام بنا انجام شده است که استفاده از سقف هلالی جهت زیبایی و همچنین استحکام بنا و انتقال فشارهای احتمالی سقف به دیواره ها و مقاومت آن از جمله این موارد است.
بنای دوفیری بن زرد دارای هشت عدد چوب در ارتفاع دومتری است که کارشناسان استفاده از این چوب ها را برای محافظت و پیوند ساختمان و استحام آن موثر دانسته اند.
غار دوفیری بن زرد، هویت مردمان استان و میراث گذشتگان استان کهگیلویه و بویراحمد است که همانند نگینی در کیلومترها دورتر در دل کوه زرد سمسال بن زرد واقع شده است و نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کند.
این غار رو به مغرب و دارای ارتفاع و دید گسترده ای از مناطق پایین دست و روستاهای کنونی بن زرد علیا، بن زرد سفلی، گزدون، باگ، بادنگان، مظفری، آبزار، ده برایی و قسمت های دیگری از بخش پاتاوه را دارد.
به دلیل قرار گرفتن این غار در نقطه ای که از لحاظ دید بر قسمت های زیادی از منطقه احاطه دارد، امکان استفاده از این غار و اثر تاریخی، جهت حراست و نگهبانی از قلمرو و سرحدات و یا زندگی روزمره وجود دارد.
علیرغم قدمت این اثر تاریخی و چشم انداز بسیار زیبای آن غار دوفیری بن زرد در معرض خطر جدی است و چنان چه سریعتر اقدامی جهت مرمت و نگهداری آن انجام نشود احتمال تخریب آن وجود دارد.
این غار زیبا به دلیل قرار داشتن در دل کوه سمسال و به دلیل آهکی بودن کوه و چسبندگی کم کوه ده ها تُن سنگ و لاشه از کوه جدا شده و بر روی دیواره این اثر تاریخی منحصر به فرد آوار شده که قوس های بنای تاریخی دوفیری بر اثر نامهربانی طبیعت بار سنگینی را تحمل کرده و قسمت هایی از سقف آن فر ریخته است.
افراد بومی منطقه و گردشگران نیز خواسته یا ناخواسته این اثر تاریخی را مورد بی مهری قرار داده و این مکان را تبدیل به پاتوق جهت خوشگذرانی کرده و از دیوارنویسی با رنگ و اسپری و هک کردن نام خود و معشوقه شان بر روی دیوارهای غار کوتاهی نکرده اند.
افراد سودجو و آنان که حاضرند چراغ تاریخ را به هر قیمتی به تاراج بگزارند نیز کوتاهی نکرده و در چندین نقطه این غار و حوالی آن اقدام به حفاری کرده اند.
نداشتن راه مناسب و شیب خطرناک کوه سمسال برای رسیدن به غار و بازدید از این اثر تاریخی از مشکلات بزرگی است که هنوز نسبت به ایجاد راه امن در دل کوه اقدامی انجام نشده است.
قسمت هایی از سقف غار دوفیری بن زرد بر اثر ریزش کوه تخریب شده است و هم اکنون این اثر نیز زیر ده ها تُن کوه که از دهانه غار جدا شده و بر روی آن آوار شده دیواره های آن شکافته شده است و چنانچه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان و شهرستان نسبت به پاکسازی و ایمن کردن اطراف این بنای تاریخی اقدام نکنند دور از انتظار نیست که نسل های بعدی شاهد این اثر زیبا و دیدنی نخواهند بود.
تصویر غار دوفیری
در خواب است ده
بره ها این را نمیدانند،در خواب است ده...
گرگ امد گرگ آمد ،این دروغی کهنه است...
گرگ ها در جلد انسانند در خاب است ده...
توبه پیش گرگ ها کرده دروغ کهنه را ....
گرگ ها هم اهل ایمانند در خواب است ده...
شب تمسخر میزند بر کوشش بر کوشش شب تاب ها...
جغد ها پیوسته می خوانند ،در خواب است ده...
وحشت از پشت نقاب دشت سو سو می زند...
سایه ها از هم گریزانند ،در خواب است ده...
شیرها از ترس کز کردند پشت بوته ها....
موش های ده نگهبانند ،در خواب است ده...
جام ها سرخند از خون شقایق های دشت...
زاغ ها ماه گلستانند ،در خواب است ده...
و از امشب روز خوش را خواب باید دید و بس...
روزها شام غریبانند ،در خواب است ده....
خاب میبینی عزیزم ،این حوالی گرگ نیست...
گرگ ها مهمان چوپانند ،در خواب است ده..
وری تا برویم...
ﺧُﺘَﻪ ﻣَﻨﺪﺍﺯ ﻭَﺭﯼ ﮔِﻞ ﺩَﻣَﺮﯼ ﺗﺎ ﺑِﺮَﻭﻳﻢ
ﮔُﺮﺩﻩَ ﺍَﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣِﺮﺩِ ﺳَﻔَﺮﯼ ﺗﺎ ﺑِﺮَﻭﻳﻢ/
ﻭﻳﭽُﻮ ﺁﺩﻡ ﺧَﻔَﻪ ﻭﻳﺒﻮﻫِِﻪ ﻭَﺭﯼ ﺗﺎ ﺑِﺮَﻭﻳﻢ
ﺑﺮَﻭﻳﻤﻮﻥ ﻣِﻦِ ﺑﺎﻏﯽ ﮐﻪ ﮔُﻠِﺶ ﺧﺎﺭ ﻧَﺒﻮ /
ﺑﺎﻏِﺒﻮﻧِﺶ ﻣِﺚِ ﺟَﻼﺩِ ﺗَﻮَﺭ ﺩﺍﺭ ﻧَﺒﻮ
ﭼﺎﻝِ ﺑِﻨﮕِﺸﺖَ ﻣِﻦِ ﺑُﺸﻤَﻪ ﯼ ﺍﻳﻮُﻭﻥِ ﺗُﻮ ﻧﯽ/
ﻣﺎﺭ ﺧَﺮﺩِﺕ ﺧَﻮَﺭ ﺍﻳﻨﮕﺎ ﻭَ ﻓَﺮﻳﺪﻭﻥِ ﺗُﻮﻧﯽ
ﻏَﻴﺮَ ﺭَﻓﺘَﻦ ﺑَﻪ ﺧُﺪﺍ ﻫﻴﭻ ﺩَ ﺩَﺭﻣﻮﻥِ ﺗُﻮ ﻧﯽ/
ﺗﺎ ﺑِﺮﻳﻤﻮﻥ ﮐِﻪ ﻧَﮕُﻦ ﻏﻴﺮَﺕَ ﻣِﻦ ﺟﻮُﻥِ ﺗُﻮ ﻧﯽ
ﺑِﺮَﻭﻳﻤﻮُﻥ ﻣِﻦِ ﺻَﺤﺮﺍ ﻧَﻔَﺴﯽ ﺗﺎﺯﻩَ ﮐِﻨﻴﻢ/
ﻭَ ﺗِﺮﺍﺯﻳﻦِ ﺧَﻄَﺮ ﻏﻴﺮَﺕَ ﺍَﻧﺪﺍﺯﻩَ ﮐِﻨﻴﻢ
ﺣﺎﺻﻞِ ﮐﺎﺭِ ﻧِﺸَﻬﺴَﻦ ﭼِﻨﻪِ ﺟُﺰ ﺑُﻮ ﻛِﺮﺩَﻥ /
ﻣِﺚ ﭼِﻠُﻮﺱِ ﺗَﺮِ ﺑﻴﺪﯼ ﭼِﻨِﻪ ﺳُﻮ ﺳُﻮ ﮐِﺮﺩَﻥ
ﺍُﺧﺖَ ﭘﻴﺰُ ﻭ ﺯِﻣِﺴﻮﻥُ ﻭ ﺗُﻮ ﻭُ ﭘَﺴﺘُﻮ ﻛِﺮﺩَﻥ/
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷُﻮ ﭼُﻮ ﺷُﺨﻪَ ﻣِﻦ ﭼﺎﻝِ ﭘَﺮَﺳﺘﻮ ﻛِﺮﺩَﻥ
ﻭﺍﺯَﺩَﻥ ﺧﺎﺭَﻝِ ﺯَﺭﺩﯼ ﮐِﻪ ﻫَﻤَﺶ ﺑﯽ ﺛَﻤَﺮﻩ /
ﺩِﻝَ ﺧَﺶ ﮐِﺮﺩَﻥَ ﺯِﻧﺪﯼ ﻛِﻪ ﻭَ ﻣَﺮﮔَﻢ ﺑَﺘَﺮﻩ
ﺑﻴﻦِ ﮔُﺮﮔَﻞ ﺩَ ﻧﻴﺎ ﻛﺎﺭَﻩ ﻱ ﺳَﺮﺩِ ﺑِﺰِ ﺗﺎﻝ/
ﺧَﻮَﺭﻱ ﻧﻲ ﻭَ ﺻِﺪﻱ ﻛِﻞ ﻛِﻠَﺒَﺮﺩِ ﺯِﺭِ ﻣﺎﻝ
ﺩُﻭﺭِ ﺳَﺮ ﺯِﻧﺪَﻩ ﻛِﻪ ﺟُﻮﻥ ﺍﻳﻜَﻨﻪِ ﭘﻴﺖ ﺍﻳﻜِﻨﻪِ ﺩﺍﻝ /
ﺷُﻮﭘَﺮِ ﻛﻮﺭِﻩ ﻛﻪ ﻫَﺮ ﮔﻮﺷَﻪ ﻱ ﺑﺎﻍ ﺍﻳﺰَﻧِﻪ ﺑﺎﻝ
گل بی خار
گیسو ی یار
گیسوانت را شبیه موی لیلا می کشم
شیطنت های تو را باید که شیطانی کشید
اشکهایت را چو اندوه زلیخا می کشم
بند بر می دارم از موهای گندم گون تو
بعد از آن در آسمان یک دسته مینا می کشم
قهوه یی رنگ قشنگ چشمهایت را ببین
با کمی مشکی و قرمز ..زرد اخرا می کشم
من حریف جذبه ی چشمان ماهت نیستم
پس به جای چشم تو نقش خدا را می کشم
روی موهایت به جای پولک و پروانه ها
کهکشانها را که نه......عقد ثریا می کشم
نوبت لبهای تو شاعر کمی درمانده است
باغ شاتوتی به روی خاک لفقا می کشم
حاصل من از کشیدنها بهشت روی توست
من خودم را در کناری مست رویا می کشم...